سربازی غربت عجیبی دارد. هرقدر هم گردنکلفت و مشتاق رویارویی با تجربههای جدید باشی، بعید است زیر غم کمرشکن این غربت تاب بیاوری و گاهی روی تختت در آسایشگاه یا گوشهی نمازخانهی پادگان، درون خودت نلغزی و بغض نکنی. نام «سرباز» هنوز بین مردم حرمت دارد. هنوز راننده تاکسیهایی هستند که از سربازها کرایه نمیگیرند...
سربازی غربت عجیبی دارد. هرقدر هم گردنکلفت و مشتاق رویارویی با تجربههای جدید باشی، بعید است زیر غم کمرشکن این غربت تاب بیاوری و گاهی روی تختت در آسایشگاه یا گوشهی نمازخانهی پادگان، درون خودت نلغزی و بغض نکنی. نام «سرباز» هنوز بین مردم حرمت دارد. هنوز راننده تاکسیهایی هستند که از سربازها کرایه نمیگیرند. در شهرهایی که در آنها پادگان هست، خیلی از کافهچیها و رستوراندارها به سربازها تخفیف میدهند، بعید است پدر و مادری سرباز جوانی را در کوچه و خیابان ببینند و دلشان برای او نلرزد و محبتشان را از او دریغ کنند. سربازی اجباری باشد یا نباشد، سرباز هنوز بین مردم حرمت دارد. برای همین حرمت است که دل یک ملت برای پرپر شدن 13 سربازش میلرزد و به صورت خودجوش عزای عمومی در کشور به راه میافتد. غم از دست دادن 13جوان تحصیلکرده و رعنا سخت است و اگر بفهمید این 13جوان سربازان وظیفهای بودهاند که برای تنفس و استراحت و گذراندن چند روز مرخصی راهی خانه و دیارشان میشدهاند، تحمل این غم سختتر هم میشود. آنهایی که خدمت رفتهاند، میدانند حتی یک ساعت مرخصی چه لذتی دارد و چقدر تحمل ادامهی شرایط خدمت را برای یک سرباز آسانتر میکند. داغی را که بر دل بستگان این جگرگوشهها نشسته هم به این تراژدی اضافه کنید تا از به راه افتادن این موج احساسات عمومی بیشتر و بهتر سر دربیاورید...