تصویر مرضیه از دور شبیه خیلی از مادرهای ماست؛ شبیه تصویری كه از كودكیمان داریم. مادرهایی كه سرشان خم شده روی پارچه و دارند الگو میكشند...
تصویر مرضیه از دور شبیه خیلی از مادرهای ماست؛ شبیه تصویری كه از كودكیمان داریم. مادرهایی كه سرشان خم شده روی پارچه و دارند الگو میكشند. چرخ خیاطی، رگال لباس، اتو، دوكهای رنگی نخ، الگوهای لباس كه پهن شده روی میز، متر، قیچی و صابونهای كشیدن الگو، اجزای اصلی اتاق مرضیه است. جوان ایرانی این هفته روزهای جوانیاش را بین همین پارچهها و نخها میگذراند. صبحهایش را در همین اتاق شب میكند و پولش را از فروش همین لباس هایی كه طراحی شان كرده در میآورد.
از روی شناسنامه شاید سن و سالم زیاد نباشد اما با همین سن و سال تا الان سه بار در زندگیام تغییر مسیر دادهام که هر سه تایش مهم و سرنوشتساز بوده. اولین تغییر مسیرم در سال دوم دبیرستان اتفاق افتاد. رفته بودم رشته ریاضی؛ رشتهای که دوستش داشتم و نمرههای خوبی هم در آن میگرفتم اما راضی نبودم. من دوتا خواهر بزرگتر از خودم داشتم که یکی در رشتهی ریاضی درس میخواند و یکی در رشتهی هنر. با اینكه با مشورت با خواهری که ریاضی خوانده بود، رفته بودم به رشته ریاضی فیزیک ولی وقتی آن یکی خواهرم را میدیدم که هنر میخواند، ذوق میکردم. حس میکردم آیندهی من هم باید جایی حوالی او و کارهایش رقم بخورد. این حس و میل درونی آنقدر قوی شد که وقتی سال دوم دبیرستان را تمام کردم به خانوادهام گفتم و رفتم که از اول در هنرستان درس بخوانم.
از گرافیک به فیلمسازی
در هنرستان گرافیک خواندم. تلاشم بیشتر از بقیه بود. برای ژوژمانها اگر همه پنج تا کار آماده میکردند، من یک دیوار کار آماده داشتم. برای کنکور هم همینقدر وقت گذاشتم و درس خواندم. شبها با رؤیای دانشگاه هنر میخوابیدم. فکر گرافیک خواندن در این دانشگاه از سرم بیرون نمیرفت. رتبهام شد ۴۹. رفتم مشاوره و گفتند حالا که اینقدر رتبهات خوب شده تا آمدن جواب کنکور عملی و شروع ترم بهمن بیا فیلمسازی را شروع کن. آن زمان رشتههای نیمهمتمرکز شروع ترمشان بهمنماه بود و من به پیشنهاد مشاورم رفتم فیلمسازی دانشگاه هنر. قرار بود همان یک ترم را بخوانم اما وقتی رفتم، خوشم آمد. آنقدر زیاد که ماندم و دیگر برنگشتم سمت گرافیک. این دومین تغییر مسیر زندگیام بود که با فاصلهی کمی از اولی اتفاق افتاد. داشتم از قالب یک طراح گرافیك به هیئت یک فیلمساز در میآمدم و خودم از این تغییر لذت میبردم...